انسان مجهولی است که تا حل نشو د هیچ اندیشه ای رشد نخواهد کرد.(حجت الاسلام نیازی) آخرین مطالب
نويسندگان چهار شنبه 15 مهر 1391برچسب:بررسى و نقد نظريات برخى از انديشه وران اسلامى درباره ماهيت پول, :: 12:13 قبل از ظهر :: نويسنده : انسان
آيا خريد و فروش پولهاى كنونى از مصاديق رباى معاملى است؟ آيا جبران كاهش ارزش پول در حسابهاى بانكى، قرض، مهريه، غصب، حبس و ... ربا است؟ آيا شروط باب صَرف در مورد پولهاى كنونى مصداق مى يابد؟ آيا بانك مركزى، از حق انتشار پول، به هر شكلى خواست مى تواند استفاده كند؟ آيا پولىكردن كسر بودجه محدوديت شرعى دارد و دولت ضامن است؟ آيا قرضدهنده مى تواند تقاضاى جبران كاهش ارزش پول كند؟ و پرسشهايى از اين قبيل كه فقط با مشخصشدن ماهيت و چيستى پول كنونى مى توان براى آنها پاسخى يافت. منظور از ماهيت پول كنونى، ماهيت غيرپولى شيئى است كه نقش پول را ايفا مى كند؛ زيرا در فقه اسلامى احكامى كه موضوع آنها پول است، صِرف اطلاق عنوان پول به شيئى باعث نمى شود حكم به آن تعلق گيرد؛ بلكه ماهيت و چيستى چيزى كه پول است، در تعلق آن حكم شرعى و حقوقى دخالت تام دارد؛ به طور مثال، زكات زمانى به پول تعلق مى گيرد كه مسكوك طلا و نقره باشد؛ از اينرو، اگر مسكوك طلا و نقره نباشد يا طلا و نقره مسكوك نباشد، زكات ندارد يا احكام صَرف مانند تساوى ثمن و مثمن و قبض و اقباض در جلسه عقد، زمانى به پول تعلق مى گيرد كه طلا و نقره باشد. بر اين اساس، شهيد صدر مى گويد: احكام صرف در فقه اسلامى با تغيير پول از نوعى به نوع ديگر تغيير مى كند (صدر، 1994: ص 146)؛ پس آنچه براى انديشهوران اسلامى اهميت دارد، شناخت ماهيت غيرپولى اشيايى است كه نقش پول را ايفا مى كنند؛ اما براى اقتصاددانان كه فقط كاركرد پولى مهم است، شناخت چيستى پول كنونى چندان لزومى ندارد؛ زيرا اين نشناختن مشكلى ايجاد نمى كند؛ در نتيجه تمام تعاريفى كه از پول ارائه كردند، تعريف به وظيفه و كاركرد است. اين تعاريف فقط مفهوم پول را كه از نوع مفاهيم انتزاعى است و با نحوه وجودى و كاركردى اشيا كار دارند، به ما مىشناساند و فقط مى تواند بگويد كه پول چه كار مى كند و چه وظايفى بر عهده دارد. اين تعاريف به شناخت ماهيت شيئى كه هم اكنون پول است، هيچ كمكى نمى كند؛ از اينرو، برخى از انديشهوران اسلامى به نظريهپردازى درباره ماهيت چيزى كه هم اكنون پول است پرداختهاند؛ زيرا عدم شفافيّت ماهيت پول به احكام ناسازگارىدر فقه انجاميده است. تنوّع آراىفقهىو حقوقىدر حوزه فقه و حقوق، گواه روشنى بر اين مدّعا است. اين مقاله مىكوشد با بهرهگيرى از معيارهاى عمومى نظريه پردازى و برخى پذيرههاى مسلّم فقهى و عرفى به صورت معيارهاى اختصاصى به تحليل و ارزشيابى اين نظريهها بپردازد. اهم معيارهاى عمومى آن است كه اولًا مفروضات اساسى اين نظريات جرح، تعديل يا ترك نشود؛ ثانياً پديدههاى پيشين را توضيح داده، بتوان پديدههاى آينده را براساس آن پيشبينىكرد. اهم معيارهاى اختصاصىآن است كهاين نظريهها بايد بتواند در پارادايم فقه جواهرى، پذيرههاىمسلّماين فقه را نهتنها نقض نكرده، بلكه تقويت، و هسته مركزىآن را حفظ كند. در صورت واردبودن هر يك از نقدها، آن نظريه ديگر قابل استناد نخواهد بود. نگارنده در اين مقاله، ابتدا برخى از اين پذيرهها را به اجمال برشمرده، آنگاه براساس اين معيارها، نظريات (اين نظريات هم اكنون جزء مهمترين نظريات مطرح است) برخى از انديشهوران اسلامى را كه به نظريه قدرت خريد و نظريه ارزش قائل هستند، بررسى و نقد كرده و سرانجام عدم كفايت اين نظريات را به صورت نتيجه يادآور شده است. برخى از مهمترين پذيره هاى عرفى و شرعى يك. عرف و عقلا لفظ و عنوان «مال» را براىاشاره به ذات شيئىكه متّصف به وصف ماليّت يا ارزش مبادلهاىشده است، بهكار مى برند. آن ذات و شىء فرقىنمى كند كه عين خارجىباشد يا كلّىفىالذّمه مانند دين يا حق مانند حق تحجير يا منفعت مانند سكناى خانه؛ زيرا هر يك ازاينها مفيد بوده، و نيازىاز نيازهاىانسان را برطرف مى كند و قابل اختصاص و كمياب است؛ به همين سبب ارزش مبادلهاىو اقتصادىدارد كه وصف نسبىو اضافىاست (موسوى خويى، 1417 ق: ج 2، ص 16، 17، 33، 42؛ بجنوردى، 1377: ج 2، ص 29، 30)؛ اما لفظ و عنوان «ماليّت» را عرف و عقلا فقط براىاشاره به صفت ارزش مبادله اى كه وصف نسبى و اضافىاست بهكار مى برند؛ اين وصف از آنجا كه ذاتىشىء نيست غيردائم و زايلشدنىاست (راغب، بى تا: ص 499)؛ از اينرو، تفاوت بين مفهوم مال و مفهوم ماليّت روشن، و دوگانگىبين ايندو از مسلّمات است. پذيره سوم و چهارم كه در پى مى آيد نيز تأييد و تأكيد همين معنا است. دو. اتلاف يعنى از بينبردن مال به دو قسم اتلاف حقيقىو اتلاف حكمىتقسيم مى شود. در اتلاف حقيقى، مال به طور كلّىو حقيقىاتلاف مى شود؛ مثلاينكه خودرو شخصىدر تصادم به كلّى از بين مى رود؛ امّا در اتلاف حكمى، نفس مال از بيننمى رود؛ بلكه ماليّت آن از بين مى رود. متون مربوط بهاين بحث نوعاً به قالب يخىمثال مىزنند كه شخص آن را در مكانىپنهان مى كند تا زمستان فرا رسد. با آمدن سرما و زمستان، با آنكه نفس مال يعنىقالب يخ موجود است، به كلّى از ماليّت ساقط شده. اين نوع اتلاف را اتلاف حكمىمى گويند. بنا به نظر بيشتر فقيهان، ضمان اتلاف مال، شامل اتلاف حكمى نمى شود و ضمان در موارد از بينبردن ماليّت اشيا به دليل ديگرىنياز دارد (بجنوردى، 1377: ج 2، ص 29؛ مكارمشيرازى، 1380: ج 2، ص 194). سه. شيخ انصارىدر كتاب مكاسب در معامله بيع مى گويد: شرط است كه هر يك از دو عوض، مال باشد؛ زيرا، بيع در لغت «مبادله مال بمالٍ» است (انصارى، بى تا: ج 10، ص 58). معناى سخن آن است كه معاملات بر عين اموال واقع مى شود، نه بر ماليّت آنها. آيت الله صافىگلپايگانىدر جواب پرسشى كه از وى درباره جبران كاهش ارزش پولشده است، به صراحت مى گويد: اگرچه كارگشايى پول و قدرت خريد آن در معاملات و تقويم كالاها مورد ملاحظه است، اعتباراً و عرفاً معاملات بر عين اموال واقع مى شود، نه بر ماليّت آنها (صافى، 1372: ص 97). يعنىعوض و معوّض مال است، نه ماليّت، و معامله مال، اقتضاىضمان ماليّت ندارد. اين سخن او در جهت همان كلام شيخ انصارىاست كه فرمود: معاملات بر عين مال واقع مى شود. براساس عرفشناسىكه وى انجام داد مى توان نتيجه گرفت كه عرف در پول كنونى، مال و ماليّت را يكىنمىانگارد وايندو را از هم تفكيك مى كند؛ يعنىعرف، پول را مال مىبيند، نه ماليّت، و براىپول كنونىذاتىقائل است كه وصف ماليّت دارد؛ گرچه به روشنى نمى تواند بگويد آن ذات چيست؛ از اينرو، اكنون پرسش ما براى شناخت ماهيت پول بايداين باشد كه آن ذات چيست و چه ماهيتىدارد. آيا عين خارجىاست يا كلّىما فىالذّمه يا حق و يا منفعت حقيقى؟ يا يكىاز اينها است نه به صورت حقيقى، بلكه به شكل اعتبارى؟ امّا از آنجا كه شناخت حقيقت و ماهيت شىء كارىتخصّصى است، از توان عرف خارج است و با كاوش عرفىنمى توان ماهيت و حقيقت آن را شناخت؛ ازاينرو، فقط متخصّصان پولىو اقتصادىآشنا با مبانىفلسفىيا فيلسوفان آشنا با مبانى اقتصادى و پولى مى توانند در اينباره نظر دهند؛ البته مرجعيت عرف در مفاهيم عناوين و اطلاق عناوين بر مصاديق جاىترديد ندارد. چهار. عناوين مثلى و قيمى دو اصطلاح عرفى هستند كه فقيهان در باب ضمان از آن بهره مى گيرند؛ به طور مثال، در قرض، اگر مال مثلى بود، مثل بر عهده است و اگر قيمىبود، قيمت آن را ضامن است. از مجموع ادبيات مربوط به مثلىو قيمىدر فقه و حقوقاين معنا اصطياد مى شود كه اموال يا مثلىهستند يا قيمى،* و هيچ مالىدر آنِ واحد و از جهت واحد نمى تواند هم مثلىباشد و هم قيمىيا مثليتش به قيمت و ارزش مبادلهاىباشد. دوگانگىبين مثلىو قيمىاز پذيرههاىمسلّم عرفىاست. بررسى و نقد آراى نظريه پردازان قدرت خريد در بررسى نظريات، سعىشدهترتيب تاريخىرعايت شود. با رعايت اين نكته و نيز توجه به اينكه قريب به اتفاق نظريات ارائه شده بهگونهاىبه نظريه شهيد صدر برمىگردند؛ ازاينرو، تحليل نظريه خود را با بررسى و نقد نظر وى آغاز مى كنيم. يك. نظريه شهيد آيت الله محمدباقر صدر شهيد صدر در بحث صرف و با اين مقدمه كه احكام صَرف در فقه اسلامى با دگرگونى پول از نوعى به نوع ديگر تغيير مى كند، به بررسى چهار نوع پول و احكام صَرف در هر مورد مى پردازد. نوع اوّل، پول تمام عيار طلا و نقره كه تمام احكام شرعى صرف در مورد آن وارد شده است. نوع دوم، پولكاغذى نيابتى است كه سند و نماينده بخشى از موجودى طلايى كه در خزانه صادركننده وجود دارد، شمرده مى شود. اين نوع هم در حكم صرف فرقىبا نوع اوّل ندارد. نوع سوم، پولكاغذى است كه نشان مى دهد منبع صادركننده آن تعهّد كرده ارزش طلاى آن برگهها را هنگام مطالبه بپردازد. شهيد صدر اين نوع پول را به دو صورت تصوير مى كند: صورت اوّل اين است كه تعهّد منبع صادركنندهاين برگهها مبنى بر پرداخت ارزش طلاى آن، مجرد التزامى است كه مستقل از آن منبع بوده و اين برگهها به جهت اعتبار آن منبع و وفا به تعهّدش، ارزش مالى مى يابد. صورت دوماينكه تعهّد منبع صادركننده مبنى بر پرداخت ارزش طلاى آن، معنايش اشتغال ذمّه آن منبع به اندازه ارزش طلاى اين برگهها است. در اينصورت اين برگهها فقط سند و وثيقه آن بدهى هستند و ارزش اصالتى ندارند. وى در ادامه مى گويد: فرق بينايندو صورت بسيار است؛ زيرا براساس صورت اوّل هرگاه خريدار بهوسيله اين برگهها كالايى يا خدمتى را بخرد، در حقيقت بهوسيله اين برگهها نخريده است؛ بلكه بهوسيله دينى كه در ذمّه منبع صادركننده مالك است خريد را انجام داده، و اين برگهها فقط سند آن دَيْن هستند. در اينصورت، معامله بااين برگهها معامله با ارزش طلاى اين برگهها است؛ از اينرو، در معاملات صَرف لازم است بين ثمن و مثمن تساوى برقرار باشد؛ امّا در صورت دوم، خريد و فروش بهوسيله نفساين اوراق انجام مى شود، نه بهوسيله دَيْنى كه آن را مالك است. در اينصورت، معامله بااين برگهها معامله با طلا نيست و احكام صرف مانند تساوى ثمن و مثمن دراينجا واجب نيست. نوع چهارم، همان پول كاغذى نوع سوم است با اين تفاوت كه منبع صادركننده با صدور قانونى، خود را از پرداخت ارزش طلاىاين برگهها معاف كرده است. شهيد صدر اين نوع پول را در حكم پولهاى كاغذى الزامى* دانسته؛ از اينرو، تطبيق شروط معامله با طلا در باب صَرف مانند تساوى ثمن و مثمن را در اينجا واجب ندانسته است (صدر، 1994: ص 146- 149). وى در جاى ديگر يعنى در الاسلام يقود الحياه درباره پولهاى كاغذى مى گويد: پولهاى كاغذى اگرچه مال مثلى است، مثل آن، فقط همان كاغذ نيست، بلكه هر چيزى است كه قيمت حقيقى آن را مجسم و بيان مى كند؛ ازاينرو، اگر بانك هنگام بازپرداخت سپرده ها به سپرده گذاران قيمت حقيقى آنچه را دريافت كرده است، بپردازد، مرتكب ربا نشده است (صدر، بى تا: ص 247). به عقيده شهيد صدر، قيمت حقيقى براساس طلا و ارز طلا اندازه گيرى مى شود. خلاصه نظريه شهيد صدر درباره پولهاى كاغذى كنونى أ. اين نوع پول در حكم پولهاى كاغذى الزامى است؛ ب. پولهاى كاغذى مال مثلىاست؛ ج. مثل آن افزون بر كاغذ، هر آن چيزى است كه قيمت حقيقى آن را مجسم و بيان مى كند. بررسى و توضيح برخى نكات نظريه نكته اوّلاين است كه شهيد پولهاى كنونى را در حكم پولهاى كاغذى الزامى دانسته است. منظور از پول كاغذى الزامى، پولى است كه ارزش و قيمت ذاتى ندارد. ارزش و قيمت فقط بهوسيله قانون و حكومت به آن داده مى شود؛ به طور نمونه مى توان از پول نظامى ( (military currency نام برد كه اشغالگران در زمان جنگ در كشورهاى تحت اشغال انتشار مى دهند. در ايتالياى تحت اشغال، پولى به جريان افتاد كه براساس دلار محاسبه مى شد. انگليسىها نيز در مناطق اشغالى از سفتههاى نظامى ( (military promissory notes بهره مىگرفتند. آلمانىها نيز در سرزمينهاى تحت اشغال براى پرداختهاى كلان دو نوع پول با عنوان «اسكناس صندوق اعتبارى رايش» و «گواهى نيروهاى مسلح» بهكار مى بردند. هدف از انتشار پول نظامىبهوسيله قواى اشغالگر آن است كه در كشور تحت اشغال، وسيله مبادله اى كه در كشور بهوسيله مقام ناشر قابل كنترل است، در جريان باشد (رك: دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، 1374: ص 41 و 42). نكته دوم اين نظريه آن است كه استاد شهيد، اسكناس را در حكم پولهاى كاغذى الزامى دانسته؛ زيرا اسكناس هم مانند پول كاغذى الزامى بدون پشتوانه است و با الزام حكومت و قانون به جريان مى افتد. نكته سوم نظريه دراين است كه شهيد صدر بهرغماينكه پول را مال مثلى مى داند، مثليّت پول را فقط در كاغذ و تعداد واحدهايى كه بر روى آن مكتوب است نمىبيند؛ بلكه افزون بر آن، مثل پول را چيزى مى داند كه قيمت حقيقى آن را مجسّم كند، و قيمت حقيقى پول همان «قدرت خريد» يا ارزش مبادله اى آن است. در اصطلاح اقتصادى، قدرت خريد پول، مقدار كالايى است كه با واحد پول مى توان در هر لحظه از زمان خريد. اين قدرت خريد هميشه در حال تغيير است؛ از اينرو، به اين نتيجه رسيده كه اگر بانك هنگام باز پرداخت سپرده ها به سپرده گذاران به مقدار قيمت حقيقى آنچه دريافت كرده است، بپردازد، مرتكب ربا نشده است و از آنجا كه كاغذ آن ارزشى ندارد، تمام ارزش وحقيقت آن در همان قيمت حقيقى يا قدرت خريد خواهد بود. به نظر مى رسد سخن شاگرد وى آيت الله شاهرودى كه تمام هستى پول كنونى را در توان خريد آن مىبيند، از اينجا سرچشمه گرفته باشد (هاشمى شاهرودى، 1374: ص 73). نكته چهارم. ارزش پول كنونىيعنى اسكناس، اعتبارى محض است؛ زيرا پشتوانه ندارد و كاغذ آن بىارزش است. اين ارزش بهوسيله قانون به آن داده شده* و به الزام قانون و حكومت در جريان است. با توجه به نكات پيشگفته نظريه او را مى توان به «نظريه قدرت خريد» نامگذارى و معرّفى كرد. نقد نظريه نظريه قدرت خريد شهيد صدر (با فرض صحّت آن) نتايجى به دنبال دارد كه با برخى از پذيرههاى مسلّم عرفى و شرعى در تعارض است و آنها را نقض مى كند. براساس اين نظريه، با وجود آنكه شهيد، اين پذيره عرفى را كه «پول مال مثلى است» مىپذيرد، مثل پول را هر آن چيزى مى داند كه قيمت واقعى آن را مجسّم مى كند. با قراين ديگرى كه در گفتههاى او وجود دارد مى توان گفت كه تمام حقيقت پول را در «قدرت خريد» مىبيند و قدرت خريد چيزى جز ماليّت و ارزش مبادله اى نيست. نخستين لازمه اين سخن آن است كه در پول، مال و ماليّت يكى است و دوگانگى بين ايندو كه از پذيرههاى مسلّم عرفى و عقلايى بهشمار مى رود، نقض مى شود؛ زيرا همانگونه كه در پذيره اوّل مقدمه بيان شد، عرف و عقلا عنوان «مال» را براى اشاره به ذات شيئى كه به وصف ماليّت متصف است، بهكار مى برند. فرقى نمى كند كه آن ذات، عين خارجى باشد يا كلّى فىالذمه يا حق و يا منفعت؛ امّا عنوان و مفهوم «ماليّت» را فقط براى اشاره به خود صفت ارزش مبادله اى كه وصف نسبى است، بهكار مى برند. اين وصف از آنجا كه ذاتى شىء نيست غيردائم و زايلشدنى است. اگر كسى بگويد: اين در مورد اموال ديگر صادق است، امّا در پول به مرحلهاى از تكامل رسيديم كه خود ارزش مبادله اى به طور مستقيم در جاى ذات مال قرار گرفته، پاسخاين اشكال در پذيره چهارم مقدّمه داده شده است. در اين پذيره، پس از آنكه بيان شد، معاملات بر عين اموال واقع مى شود نه بر ماليّت آنها، نتيجه گرفته شد كه عرف در پول كنونى، مال و ماليّت را يكسان نمىانگارد و در پول ماليّت را مال نمىبيند؛ بلكه براى آن ذاتى غير از ماليّت قائل است كه داراى وصف ماليّت است؛ گرچه به روشنى نمى تواند بگويد آن ذات چيست؛ امّا همين مقدار يقين دارد كه ماليّت صِرف نيست. دومين لازمه اين سخن آن است كه پول، هم مثلى و هم قيمى باشد؛ زيرا شهيد صدر با پذيرش مثلىبودن پول، مثليت آن را در قدرت خريد ديده، مى فرمايد: مثل پول هر آن چيزى است كه قيمت واقعى آن را مجسم و بيان مى كند. پرسشاين است كه، چه چيزى قيمت واقعى پول را مجسّم و بيان مى كند. در پاسخ گفته مى شود: مقدار كالايى كه هر واحد پول مى تواند بخرد، قيمت واقعى پول است و از آنجا كه مقدار كالايى كه هر واحد پول در طول زمان مى تواند بخرد متفاوت است، با توّجه به تعريف مثلى و قيمى، از اين لحاظ پول قيمى است. حال آنكه در پذيره چهارم مقدّمه بيان شد، عناوين مثلى و قيمى از عناوين عرفى هستند كه فقيهان در باب ضمان از آنها بهره مى گيرند؛ به طور مثال در قرض مى گويند: اگر مال مثلى بود، مثل بر ذمّه قرضگيرنده مى آيد و اگر مال قيمى بود، قيمت بر ذمه قرضگيرنده مى آيد. از مجموع ادبيات مربوط به مثلى و قيمى در فقه و حقوق اين معنا اصطياد مى شود كه اموال يا مثلى هستند يا قيمى، و هيچ مالى در آنِ واحد و از جهت واحد نمى تواند هم مثلى و هم قيمى باشد. دوگانگى بين مثلى و قيمى از پذيرههاى مسلّم عرفى است. دو. ديدگاه آيت الله بجنوردى آيت الله بجنوردى اسكناس را عبارت از چيزى مى داند كه در آن بهوسيله مرجعى معتبر، يعنى قانونگذار بهگونه قدرت خريد، اعتبار ماليّت و ارزش داده شده است. به عقيده وى، قانونگذاران بهمنظور تسهيل امور اقتصادى و معاملى به اعتبار ماليّت در اسنادى با شرايط و ويژگىهاى معيّن در اشكال ثابت مانند اسكناس و اسناد تجارى به معناى خاص كلمه (چك، برات) اقدام مى كنند (موسوى بجنوردى، 1372: ص 108- 110). به تعبير ديگر، اين اموال بهواقع واجد وصف ماليّت نيستند (برنج، گندم، پارچه و گوشت بهواقع مال هستند، چون خصايص مال يعنى مرغوببودن و مورد نياز بودن را دارا هستند)؛ بلكه واجد وصف ماليّت شمرده مى شوند. به اين ترتيب، چنين اموالى نزد عرف و خردمندان جوامع، داراى مرغوبيت و ارزش اقتصادى بوده، برطرفكننده نيازمندىها است. دارنده اسكناس مالك قدرت خريد معيّنى خواهد بود و مى تواند با چنين قدرتى به رفع نيازهاى خود به ميزان همان توان خريد، يعنى به مقدر اسكناسهايى كه دارد اقدام كند. به اين ترتيب، تمام حقيقت و هويت اسكناس، «قدرت بر خريد و قدرت و توانايى بر رفع احتياجات» است. وى در ادامه مى گويد: اينكه اسكناس اماره و حاكى است و محكى آن چيزى خارج از آن شمرده مى شود، مانند سند مالكيت كه به دارنده، حق استيفا از ملك را از طريق اجاره، عاريه، رهن و غيره مى دهد، درست نيست؛ چرا كه ماليّت و ارزشمندى اسناد مالكيت يا اسنادى چون قباله پيرو اراده مالك است؛ در حالى كه ماليّت و ارزشمندى اسكناس بدون اراده دارندهاش وجود دارد و با اعتبار ماليّت بهوسيله قانونگذار، خود اسكناس ماليّت يافته، رفع نياز مى كند؛ به طورى كه حتى شمارههاى اسكناس نيز در ماليّت و ميزان ارزش اسكناس دخالتى ندارد و دارنده اسكناس مالك قدرت خريد معيّنى خواهد بود نه مالك اسكناس با هويت خاص و شمارههاى سرى معيّن. به اين ترتيب، حقيقت اسكناس، نتيجه صرف اعتبار ماليّت نيست؛ بلكه نتيجه ارزش ماليّت بهنحو قدرت خريد است؛ به طورى كه بدهى به ميزان يك ميليون تومان عبارت است از بدهى به همين ميزان قدرت خريد كه در مبلغ يك ميليون تومان اسكناس متجلّى مى شود. خلاصه نظريه أ. اسكناس چيزى است كه بهوسيله مرجعى معتبر، بهنحو قدرت خريد، اعتبار ماليّت و ارزش در آن شده است. ب. تمام حقيقت و هويت اسكناس، قدرت خريد و قدرت و توانايى رفع احتياجات است. ج. ماليّت و ارزش اسكناس مستقل از دارندهاش است. د. دارنده اسكناس مالك قدرت خريد معيّنى خواهد بود، نه مالك اسكناس خاص با شماره معيّن. بررسى و نقد نظريه اساسىترين فرض اين نظريه آن است كه تمام حقيقت پول، «قدرت خريد» است و قدرت خريد را هم قانون اعتبار كرده. اكنون پرسش اساسى اين است كه آيا قانون مى تواند قدرت خريد و ارزش مبادله اى را كه در فقه ماليّت ناميده مى شود و وصف اضافى و نسبى است و از نحوه بهكارگيرى اشيا بهوسيله عرف و عقلا انتزاع مى شود، با اعتبار، به مال كه ذات و جوهر است تبديل كند. در پاسخ به پرسش يادشده، يادآورى مى شود كه عرف و عُقلا همه به اتفاق، پول را مال مى دانند. و همانگونه كه در پذيره چهارم مقدّمه بيان شد، عرف در پول كنونى، مال و ماليّت را يكى نمىانگارد. عرف براىپول كنونى، ذاتى قائل است كه وصف ماليّت دارد؛ گرچه به روشنى نمى تواند چيستى و ماهيت آن ذات را تشريح كند و همين عدم شفافيت، لزوم نظريهپردازى درباره ماهيت و چيستى پول كنونى را ايجاب كرده است. در هر حال، وصف ماليّت يا ارزش مبادله اى عَرَض قابل انفكاك است و به همين مناسبت قابل جعل و اعتبار است؛ وگرنه اصلًا قابل جعل و اعتبار نبود؛ بلكه اعتبارش به تبع ذات امكان داشت؛ يعنى قانون مى تواند چيزى را كه ماليت ندارد به آن ماليت بدهد. استاد مطهرى در مبحث جعل تأليفى بيانى دارد كه تأييدكننده اين كلام است. وى مى فرمايد: جعل تأليفى تنها در موردى متصوّر است كه آن مورد، اتصاف شىء به يك امر عرضى ممكنالانفكاك باشد. در امور غيرقابل انفكاك خواه خارج از ذات و خواه غيرخارج از ذات، جعل متصوّر نيست؛ بنابراين، جعل ذات براى ذات معنا ندارد؛ يعنى معنا ندارد كه ما مثلًا انسان را انسان قرار بدهيم؛ زيرا انسان بالضروره انسان است و همچنين چهار را نمى شود زوج كرد؛ امّا مى شود به طور جعل تأليفى چوب را كه راست نيست، راست كرد و يا انسان را آموزش داد و يا جسم را حرارت داد و يا حركت (مطهرى، 1381: ج 5، ص 340). در عين حال، معناى اين سخن استاد آن است كه ابتدا بايد ذاتى و جوهرى باشد تا بعد بتوان به آن ماليّت و قدرت خريد داد. خود ماليّت كه عَرَض است نمى تواند جاى جوهر بنشيند و در عين حال كه عرض است جوهر باشد؛ زيرا همانگونه كه مرحوم سبزوارى مى فرمايد: عَرَض به تنهايى نمى تواند وجود داشته باشد حتماً بايد ضمن جوهرى باشد؛ زيرا عرض تابع است (سبزوارى، بيتا: ص 249).* در پاسخ بهاين اشكال ممكن است گفته شود: اين سخن به تكوينيات مربوط است؛ امّا در عالم اعتبارات همه چيز آسان و ممكن است. به اين سخن دو پاسخ مى توان داد: پاسخ اوّل اين است كه گرچه جهان اعتبار و تكوين دو جهان هستند، سرانجام با هم در تعامل و ارتباطند و اعتبارات يا مفاهيم اعتبارى برگرفته از حقايق مفاهيم تكوينى هستند. استاد مطهرى در همين زمينه مى فرمايد: تعريف و شناخت اين مفاهيم اعتبارى به اين است كه بدانيم اين اعتبارات از چه حقايقى اخذ شده است؛ زيرا در فلسفه در جاى خود ثابت شده است كه همه اعتبارات در نهايت بهنحوى به حقايق مربوط مى شوند و امور اعتبارى بهنحوى بايد منشأ واقعى داشته باشند (مطهرى، 1403 ق: ص 46 و 47)؛ بنابراين، اگرچه در جهان اعتبار هستيم، در عين حال بايد مطابق عالم تكوين كه ابتدا بايد جوهرى باشد تا بعد بتوان براى آن عرض قابل انفكاكى را جعل كرد، در اينجا كه جوهرى تكوينى وجود ندارد، بايد جوهرى فرضى را در نظر گرفت؛ سپس مقدار ارزش مبادله اى آن را تعيين كرد. پاسخ دوم. به فرض اينكه بپذيريم در جهان اعتبار همه چيز آسان است و ما بتوانيم ارزش مبادله اى را كه وصف نسبى است به جاى تمام ذات پول جعل و اعتبار كنيم و به آن وجود مستقل بدهيم، خوب حالا اين جوهر و ذات مستقل براى خودش اوصافى دارد اعم از وصف ذاتى كه قابل انفكاك نيست و وصف نسبى كه قابل انفكاك است. يكى از ويژگى هاى اصلى اين جوهر، داشتن وصف نسبى ماليّت است؛ زيرا عرف كه ملاك ما در پول است، ماليّتى را در پول كنونى مىبيند كه وصف نسبى است. حال اگر مال و ماليت را در پول يكى فرض كنيم و با توّجه به آنكه قدرت خريد همواره در حال تغييراست و فرض كرديم قانون، ماليّت و قدرت خريد را ذات مال قرار داده و اعتبار كرده است، لازم مى آيد هر بار كه قدرت خريد عوض مى شود، اعتبار جديدى همسان آن بشود؛ در حالى كه چنين سيرهاى در عرف و بين عقلا مرسوم و شناخته شده نيست. قدرت خريد در حقيقت در مقايسه پول با ساير كالاها مفهوم مى يابد؛ پس اگر حجم پول ثابت باشد ولى قحطى رخ دهد، قيمت كالاها افزايش مى يابد و در نتيجه، قدرت خريد كاهش خواهد يافت؛ در حالى كه قدرت خريدى كه ذات شىء در اينجا فرض شده نبايد تغيير كند. مثل تمام اموال ديگر كه جوهر و ذاتى دارند و وصفى به نام ارزش مبادله اى. گندم را فرض كنيد. اگر خشكسالى شود، ارزش مبادله اى گندم انبار شما ناگهان بهشدّت افزايش مى يابد؛ در حالى كه اين گندم همان گندم است و در ذات و ذاتيات آن هيچ دگرگونى صورت نگرفته است. چند نقد ديگر اين نظريه با اندكى اختلاف در تعابير، همان نظريه قدرت خريد شهيد صدر است؛ از اينرو، تمام نقدهاى وارده بر نظريه شهيد صدر در اينجا هم وارد است؛ افزون بر اينكه آيت الله بجنوردى به گزارههاى اثباتى درباره پول اشاره كرده است كه برخى از آنها خالى از اشكال نيست. از جمله طبق نظر وى، دارنده اسكناس مالك قدرت خريد معيّنى است، نه مالك اسكناس با هويت خاص؛ حال آنكه مسأله برعكس است؛ زيرا براساس قوانين حقوقى، دارنده اسكناس فقط مالك اسكناس با هويت خاص با شماره سرى معيّن با ريالهاى مكتوب بر آن است نه بيشتر. قدرت خريدى كه در اسكناس مشاهده مى شود، از لوازم و اوصاف اضافى «ريال» است كه مقدار معيّنى از آن روى برگه اسكناس ثبت شده. تمهيداتى از قبيل شمارهگذارى، طراحى خاص، انتخاب كاغذ ويژه، براى جلوگيرى از تقلّب است و همچنين براى اينكه نشان دهد اين اسكناس از طرف حكومت منتشر شده و سند حكومتى است. اگر مالك اسكناس فقط مالك قدرت خريد معيّنى باشد، با از بينرفتن يا سرقت اسكناس نبايد قدرت خريدش فنا شود. افزون بر اينكه عرف شخص را مالك اسكناس با هويت خاص مى داند؛ پس اگر اسكناس كسى در خيابان گم شود نمى تواند هر اسكناسى را كه در خيابان افتاده بردارد و بگويد مال من است، مگر اينكه مشخصّات آن را شناسايى كند. سه. ديدگاه آيت الله هاشمى شاهرودى به عقيده آيت الله شاهرودى، از آنجا كه ماليّت پولهاى حقيقى مانند درهم و دينار برخاسته از جنس خودشان است، كاهش ارزش آنها همانند ديگر اموال مثلى به عهده نمى آيد؛ امّا پول اعتبارى از آن جهت كه به خودى خود ارزش مصرفى ندارد و فقط در دادوستد بهكار مى رود، ويژگى ارزش مبادله اى و توان خريد آن در نگاه عرف و عقلا همچون صفت حقيقى به شمار مى آيد. بدينسان همانند ديگر صفات مثل خود به عهده مى آيد (هاشمى شاهرودى، 1374: ص 66- 68). به نظر وى اگر ارزش مبادله اى و توان خريد پول درباره ماهيت و استوارى پول از نظر قدرت دولت صادركننده آن باشد، در نگاه عرف همچون صفت حقيقى است؛ اما اگر در نتيجه و اثرگذارى قاعده عرضه و تقاضاى بازار باشد، اين ارزش مبادله اى در نظر عرف همچون صفت حقيقى نيست؛ بنابراين، اگر اعتبار دولت صادركننده پول و توان اقتصادىاش كاهش يابد يا خود دولت به انتشار پول بيشتر بدون پشتوانه واقعى دست بزند، اين دگرگونى همانند حالتهاى زودگذر برخى كالاهاى فصلى همچون يخ در تابستان و آب در كوير، نزد مردم مورد ضمان است؛ چون پول اعتبارى در نظر عرف اهميت دارد؛ از اينرو، بازپرداخت چيزى كه همنام آن باشد، بازپرداخت جايگزين همسان بهشمار نمى آيد. همسانش فقط آن چيزى است كه با بها و ارزش و ماليّت گذشتهاش از همان جنس برابر باشد. به عقيده وى يگانه مشكل باقيمانده، محاسبه توان خريد پول ازاين جنبه است كه شايد بهترين راه اين باشد كه آن را با پولهاى بهادار ديگرى كه ماليّت ثابتى دارند و نيز كالاهايى كه به طور معمول ارزش ثابت دارند، مانند طلا و نقره يا با ميانگين بهاى كالاها در بازار در فاصله معيّنى از زمان سنجيد. وى در بيان فرق بين پول اعتبارى و كالاى حقيقى مى گويد: از ادّله ضمان در شريعت و نزد عقلا مى توان چنين نتيجه گرفت كه ضمان تنها در مال است و نه ماليّت. ماليّت در كالاى حقيقى تنها حيثيت تعليليه است و بر عهده نمى آيد؛ اما در پولهاى اعتبارى صِرف چنين نيست؛ زيرا ارزش و توان خريد، همه هستى و اساس آنها است و از اينرو، حيثيت تقييديه (معيار و موضوع) است. به اين معنا كه ماليّت پول اعتبارى به اندازه ارزش مبادله و توان خريد آن است و به جنس حقيقىاش وابسته نيست؛ زيرا جنس آن ارزش نداشته و اعتبار آن نيز بىبها است؛ چون، اعتبار به خودى خود مال نيست و ماليّت به دنبال پشتوانه آن مى آيد. اين توان اقتصادى صادركننده است كه در حقيقت اين برگهها را داراى توان خريد و ارزش مبادله اى مىگرداند (هاشمى شاهرودى، 1374: ص 73). معناى اين سخن آن است كه ارزش و ماليّت اين برگهها درست به اندازه قدرت خريد آنها است و نه چيز ديگر؛ بنابراين، ناگزير جايگزين همسان (مثل) پول دريافتشده يا از ميان رفته، معادل خود آن پول در قدرت خريد و مبادله از همان نوع پول است. خلاصه نظريه أ. اگر ارزش مبادله اى و قدرت خريد پول در رابطه با قدرت صادركننده آن باشد، در نظر عرف همچون صفت حقيقى است؛ بنابراين، اگر اعتبار دولت صادركننده پول و توان اقتصادىاش كاهش يابد يا خود دولت دست به انتشار پول بدون پشتوانه واقعى بزند، نزد مردم مورد ضمان است. ب. اگر ارزش مبادله اى و قدرت خريد پول در رابطه با عرضه و تقاضاى بازار باشد، در نظر عرف همچون صفت حقيقى نيست؛ در نتيجه ضمانآور هم نيست. ج. پول مال مثلى است و پرداخت چيزى كه همنام باشد، بازپرداخت جايگزين همسان بهشمار نمى آيد. همسان فقط آن چيزى است كه با بها و ارزش و ماليّت گذشتهاش از همان جنس برابر باشد. د. ارزش و توان خريد، همه هستى و اساس پول است و به جنس حقيقىاش وابسته نيست. ه. توان اقتصادى صادركننده، اين برگهها را داراى توان خريد و ارزش مبادله اى مى كند. بررسى و نقد نظريه وى در اين نظريهپردازى با ملاك قراردادن عرف به برخى حقايق كه عرف در پول كنونى مىبيند، امّا توضيحى براى آن ندارد، اشاره كرده است. به طور مسلّم، در فهم عناوين و تطبيق عناوين بر مصاديق، ملاك عرف است؛ امّا در اينكه مصداق از چه جنسى و از چه نوعى است، نظر عرف حجيّت ندارد. جنسشناسى و نوعشناسى كارى تخصّصى است و نظر كارشناس مربوطه حجيّت دارد، نه عرف؛ از اينرو، مى بينيم كه وى با شمردن اين حقايق سرانجام در مقام كارشناس به بيان ماهيت و حقيقت پول كنونى پرداخته است. براساس عرفشناسى وى، از يك طرف پول مال مثلى است و تمام هستى پول قدرت خريد است و از طرف ديگر، اگر اين ارزش مبادله اى كنار عرضه و تقاضا قرار گيرد، در نظر عرف همچون صفت حقيقى نيست؛ امّا اگر كنار اعتبار دولت صادركننده و توان اقتصادىاش يا انتشار پول بدون پشتوانه قرار گيرد، نزد عرف همچون صفت حقيقى و ضمانآور است. حقايقى كه بر شمرده شد، اصلىترين مفروضات نظريه شاهرودى است. نظريهاى كه براساساين مفروضات طرح مى كند، اين است كه «همه هستى پول ارزش مبادله اى و توان خريد است». نخستين اشكال ما بر اين نظريه اين است كه اگر تمام حقيقت پول، ارزش مبادله اى آن است، چگونه عرف، اگر دولت علّت دگرگونى آن باشد، آن را صفت حقيقى مىبيند و اگر كنار عرضه و تقاضا قرار گيرد، عرف آن را همچون صفت حقيقى نمىبيند. سرانجام وقتى كه قدرت خريد همه چيز پول بود، ديگر دو جهت ندارد كه بتوان دو صفت متناقض را به آن نسبت داد. ارزش مبادله اى، يا صفت حقيقى است يا نيست. يك ذات بسيط نمى تواند دو حكم متناقض را در خود جمع كند، مگر اينكه مركّب و ذوجهات باشد. نظريه قدرت خريد نمى تواند ذوجهات بودن پول را كه در پذيرههاى عرفى دوم و چهارم مقدّمه بيان كرديم، توضيح دهد. دومين اشكال اين نظريه آن است: با اينكه او با اين نظر عرف كه پول مال مثلى است موافق است و بلكه آن را يكى از مفروضات نظريه خود قرار داده، سرانجام به نتيجهاى جز قيمىبودن پول كنونى نرسيده است. حال آنكه پذيره پنجم عرفى در مقدّمه بيان ميكند كه اموال يا مثلى يا قيمى هستند و نزد عرف پول هم مثل همه اموال ديگر است و با آن مثل همه اموال ديگر رفتار مى شود. شاهرودى به برخى از حقايق پولى به خوبى اشاره كرده؛ امّا نتوانسته است با يك نظريهپردازى مناسب، همه آنها را در يك الگوى همخوان و سازگار توضيح دهد. چهار. نظريه حجّتالاسلام يوسفى وى در كتاب ماهيت پول، طى پژوهشى گسترده، درصدد شناسايى ماهيت پول كنونى و راهبردهاى فقهى و اقتصادى آن برآمده است. به عقيده وى فقيه براى دستيابى به حكم صحيح هر پديدهاى پيش از هر چيز بايد ماهيت و ويژگىهاى آن پديده را بشناسند. اين شناخت از سوى كارشناس آن موضوع يا بهوسيله خود فقيه، امّا نه از آنرو كه فقيه است، بلكه در جايگاه كارشناس آن موضوع انجام مى گيرد (يوسفى، 1377: ص 14). وى در ادامه با تقسيمبندى عناوين عرفى، پول را از عناوين عرفى كه معنون آن بهوسيله عرف و عُقلا وضع شده يا عرف و عقلا آن را پذيرفتهاند مى داند، نه از نوع عناوين عرفى انتزاعى كه از نحوه بهكارگيرى و استفاده آن اشيا انتزاع مى شود (همان: ص 20- 24)؛ از اينرو، به اين نتيجه رسيده است كه براى كشف ضابطه و شناخت ويژگىهاى آن، توجّه و نظر بايد به امرى باشد كه عرف و عقلا آن را وضع كرده اند يا همانند عناوين انتزاعى با تحليل روانى صحيح از منشأ انتزاع يعنى افعال عرف و عقلا و نحوه بهكارگيرى اشيا بهوسيله آنها به كشف و ضابطه واقعى آن نائل شويم. وى با اين مقدّمه، درباره حقيقت اسكناس مى گويد: عقلا با اعتبار ارزش مبادله اى محض براى كاغذ پارهاى كه با صرفنظر از آن اعتبار هيچگونه ارزش مبادله اى نداشت، تمام جنبههاى خصوصى آن را الغا كردند و آنگاه آن را معادل همگانى ساير كالاها و خدمات توليدى قابل مبادله قرار دادند. اين اسكناس برخلاف پولهاى پيشين، قابل خوردن، پوشيدن، تزيين و ... نيست و تنها اعتبار و توافق عرف و عقلا به آن ارزش داده است و هرگاه عرف و عقلا از آن توافق و اعتبار دست بردارند، اسكناس فاقد ارزش شده، تبديل به كاغذ پاره رنگى و بىارزش مى شود (همان: ص 48). وى در تبيين چگونگى اعتبار ارزش مبادله اى بهوسيله عقلا مى گويد: عرف و عقلا فقط آن ارزش مبادله اى را بهعنوان معيار سنجش ساير ارزشهاى اقتصادى اعتبار كردند؛ ولى مقدار ارزش مبادله اى و قدرت خريد در هر زمانى، چه در پول كاغذى، و چه در پول غيركاغذى تابع قرارداد عرف و عقلا نمى باشد؛ بلكه حجم كالاها و خدمات قابل مبادله بهوسيله پول در جامعه مى باشد (همان: ص 49). وى سپس در ادامه و هنگام تحليل پول تحريرى، پس از آنكه مىبيند بانكها چندين برابر بيشتر از اسكناسهاى وارده، پول به جامعه تزريق مى كنند، ناچار مى شود ماهيت پول را در پول تحريرى بهگونه ديگرى تحليل كند و بگويد، كه حقيقت حسابهاى ديدارى، همان ارزش مبادله اى عام است و در واقع ارزش مبادلهاى عام همان پول بوده و وظايف پول را انجام ميدهد؛ زيرا ارزش مبادلهاى عام معيار سنجش، ذخيره ارزشهاى اقتصادى و واسطه در مبادله است (همان: ص 58). وى سپس مى گويد: البته بيشتر مردم در بهكارگيرىاين نوع پول در مبادلات خود فقط چك و اسكناس را مىبينند؛ يعنى چك معتبر را سند اسكناس مى دانند كه در صندوق بانك موجود است؛ در حالى كه چنانكه گذشت، در مقابل اين نوع پول درصد بسيار كمى اسكناس در بانك موجود است. شايد به همين خاطر است كه مى توان گفت: چك واسطه مبادله است؛ ولى معيار سنجش و ذخيره ارزشهاى اقتصادى توسط ارزش مبادله اى عام صورت مى گيرد. و چك تنها سند آن ارزش مبادله اى است يا به ديد عرف و عقلا وظيفه معيار سنجش و ذخيره ارزشهاى اقتصادى بر عهده اسكناس است و چك معتبر علاوه بر واسطه مبادله، سند آن اسكناس مى باشد (همان: ص 60 و 61). آنچه به نظر يوسفى صحيحتر به نظر مى رسد، اين است كه اگر عرف و عقلا به حقيقت مطلب توجّه يابند، آنگاه از طريق رفتار و ارتكازات ذهنى عرف و عقلا معلوم خواهد شد كه تمام وظايف پول را همان ارزش مبادله اى عامّى كه عدد و رقم در سپرده ديدارى شخص نمايانگر آن است بر عهده دارد؛ زيرا تحولاتى كه از ناحيه پول تحريرى در اقتصاد ايجاد مى شود از تغييرات حجم همان ارزش مبادله اى اعتبارى سرچشمه مى گيرد كه عدد و رقم در حساب جارى اشخاص، نمايانگر مقدار آن است، نه چك و اسكناس؛ چرا كه چك بعد از خلق و اعتبار آن ارزش مبادله اى در كنار اسكناس موجود به صورت يك رقم مستقل در ترازنامه بانكها حجم پول شمرده مى شود (همان: ص 61). وى پول الكترونيكى را نيز همانند پول تحريرى تحليل كرده، مى گويد: كارتها پول نيستند؛ بلكه آن ارزش مبادله اى عام پول است و اسمگذارى آن به پول الكترونيكى فقط از اين جهت است كه آن ارزش مبادله اى عام بهوسيله آن منتقل مى شود (همان: ص 65). وى سپس سخن پيشين خود درباره اسكناس را كاملتر كرده، مى گويد: درباره پولهاى كاغذى و خصوصاً پول تحريرى سخن ديگرى بايد گفت؛ يعنى اصل ماليّت آن اعتبار مى گردد نه اينكه ابتدا براى كاغذ پاره رنگى فايدهاى اعتبار مى گردد تا به عنوان پول در مبادلات مورد استفاده قرار گيرد و پول تحريرى هم چيزى جز ارزش مبادله اى اعتبارى عام نيست؛ يعنى اصل ماليّت آن به طور قطع اعتبار مى گردد (همان: ص 111). وى سرانجام بيان مى دارد: گفتارى كه بتواند تا حد قابل قبولى واقعيت پول را آشكار كند، عبارت است از اينكه «پول شيئى فيزيكى داراى ارزش مبادله اى عام يا شيئى غيرفيزيكى كه خود فىنفسه ارزش مبادله اى عام است، مى باشد» (همان: ص 151). به عقيده وى، هنگامى كه پول به صورت كالا، فلز و اسكناس باشد، عرف و عقلا خود آن اشيا را بدون ارزش مبادله اى عام، پول نمى داند؛ بلكه آن اشيا را با ضميمه ارزش مبادله اى عام به صورت پول مىپذيرد؛ ولى در پول تحريرى، ارزش مبادله اى بدون هيچگونه ضميمهاى پول است. براساس عرفشناسى و استظهار عقلايى وى پول كاغذى و اسكناس به اعتبار ارزش مبادله اى (چه اين ارزش مبادله اى را صفت نسبى بدانيم يا صفت ذاتى) مثلى است (همان: ص 176). خلاصه نظريه أ. عقلا با اعتبار ارزش مبادله اى براى كاغذى، آن را معادل همگانى كالاها و خدمات توليدى قابل مبادله قرار دادند؛ ب. عرف و عقلا فقط ارزش مبادله اى را معيار سنجش ارزشهاى اقتصادى اعتبار كردند؛ ج. مقدار ارزش مبادله اى و قدرت خريد در هر زمانى، چه در پول كاغذى و چه در پول غيركاغذى تابع اعتبار و قرارداد عرف و عقلا نيست؛ بلكه تابع حجم كالاها و خدمات قابل مبادله با پول است؛ د. حقيقت حسابهاى ديدارى همان ارزش مبادله اى عام، يعنى همان پول است و تمام وظايف اعم از معيار سنجش، ذخيره ارزش و واسطه در مبادله را انجام مى دهد. چك فقط سند آن ارزش مبادله اى است؛ ه. به ديد عرف و عقلا وظيفه معيار سنجش و ذخيره ارزشهاى اقتصادى بر عهده اسكناس است و چك معتبر افزون بر واسطه مبادله، سند اسكناس بهشمار مى رود؛ و. اگر عرف و عقلا به حقيقت مطلب توجّه يابند، از طريق رفتار و ارتكازات ذهنى آنان معلوم خواهد شد كه تمام وظايف پول را همان ارزش مبادله اى عامى كه عدد و رقم، در سپرده ديدارى شخص نمايانگر آن است، بر عهده دارد؛ ز. گفتارى كه بتواند تا حد قابل قبولى واقعيت پول را آشكار كند، عبارت است از اينكه «پول شيئى فيزيكى داراى ارزش مبادله اى عام يا شيئى غيرفيزيكى كه خود فىنفسه ارزش مبادله اى عام است»، شمرده مى شود؛ ك. پول كاغذى و اسكناس به اعتبار ارزش مبادله اى مثلى است. بررسى نظريه با نظرى اجمالى به گفتار نگارنده كتاب ماهيت پول مى توان مشاهده كرد كه نظريه «ماليّت اعتبارى» تفاوت چندانى با نظريه قدرت خريد شهيد صدر ندارد؛ زيرا هر دو در اسكناس افزون بر قدرت خريد براى كاغذ نيز در مثليت موضوعيت قائلند. آقاى يوسفى كوشيده است با ادلّه بيشترى نظريه «قدرت خريد» را اثبات كند و قدرت توضيحدهندگى آن را در عناوين و مسائل مربوط نشان دهد. از جمله مواردى كه در نظريههاى پيشين قدرت خريد توضيح داده نشده بود، جايگاه و رابطه اسكناس و حساب ديدارى با ارزش مبادله اى و پول و واحدهاى مكتوب روى آن و چك است. اين نظريه به توضيح همهاين روابط پرداخته است. ملاك و معيار در اين بررسى براى كشف ضابطه و شناخت ويژگىهاى پول، رفتار عرف و عقلا و ارتكارات ذهنى آنها بوده است. نقد نظريه اشكال اوّل. نگارنده محترم كتاب ماهيت پول، در ابتداى بررسى، رفتار و ارتكازات ذهنى عرف و عقلا و تحليل روانى آنها را يگانه منبع براى كشف ضابطه واقعى و شناخت ويژگىهاى پول دانست؛ امّا در اثنا و هنگام بررسى و تحليل پول تحريرى ارتكازات عرف وعقلا را كنار گذاشته، خود در مقام كارشناس به حقيقتيابى پول مى پردازد و مى گويد: اگر عرف و عقلا به حقيقتى كه وى آشكار كرده توجّه كنند، آن را خواهند پذيرفت. مفهوم اين سخن نشاندهنده تسامح عرف و عقلا در اين مسأله است؛ حال آنكه ملاك وى عرف و عقلاى غيرمتسامح است و اينجا تسامح عرف و عقلا و بىتوجّهى آنان بهوسيله وى نشان داده شده. اين نكته مى تواند اثباتكننده اين نظر باشد كه عرف و عقلا گرچه در مفاهيم عناوين و اطلاق عناوين بر مصاديق ملاك هستند، در شناخت ماهيت مصاديق نظر كارشناس مربوط شرط و ملاك است، نه نظر عرف و عقلا. با توجه به اعتبارى نظرات شما عزیزان: موضوعات
پيوندها
تبادل لینک هوشمند |
|||
|