انسان مجهولی است که تا حل نشو د هیچ اندیشه ای رشد نخواهد کرد.(حجت الاسلام نیازی) آخرین مطالب
نويسندگان شنبه 12 مهر 1391برچسب:نقد چهار جریان و مکتب عمده ی فکری – سیاسی شهید مطهری, :: 10:47 بعد از ظهر :: نويسنده : انسان
نقد چهار جریان و مکتب عمده ی فکری – سیاسی شهید مطهریواحد جامعه و سیاست تبیان زنجان- نقد چهار جریان عمده بخش عمده ای از اندیشه های فلسفی ، اجتماعی و سیاسی شهید مطهری را می توان از نقد ایشان بر چهار جریان و مکتب عمده ی فکری – سیاسی سمت یابی کرد : مارکسیسم ، ناسیونالیسم ، تحجرگرایی و التقاط . این مباحث را به طور خلاصه مطرح می کنیم ؛ شهید مطهری در عصری می زیست که عرصه ی فکری – سیاسی ایران و کشورهای اسلامی دیگر مورد هجوم مکاتب و ایدئولوژی های انحرافی و عمدتاً الحادی قرار گرفته بود . این امر حساسیت ویژه ای به مباحث انتقادی اندیشه مندان مسلمان در مقابل تفکرات عمدتاً وارداتی موجود می بخشید . این تفکر شهید با همان شیوه ی نظام مند فکری خود مکاتب و تفکرات فوق الذکر را به مقابله ی علمی – اندیشه ای طلبید . الف) در نقد مارکسیسم ایدئولوژی مارکسیسم ، بخش عمده ای از حیات بشر – در قرن بیستم را به خود معطوف ساخت .
ادامه مطلب ... جمعه 26 تير 1391برچسب:• چه نقدهای كلی بر آیین زرتشت وارد است؟ , :: 9:48 بعد از ظهر :: نويسنده : انسان
• چه نقدهای كلی بر آیین زرتشت وارد است؟
ایرانیان قبل از زرتشت پیرو دینی بودند كه از آن تعبیر به آیین مجوس میشد. بعدها شخصی به نام «زرتشت» در میان مجوس قیام كرده و به اصلاح آیین مجوس پرداخت. مؤلف تاج العروس میگوید: «مجوس بر وزن صبور مردی بود با گوشهای كوچك كه برای ملت مجوس دینی وضع كرد و مردم را به آن فرا خواند.
ادامه مطلب ... جمعه 9 تير 1391برچسب:مارتين هايدگر و نقد تفکر دکارتي , :: 8:34 قبل از ظهر :: نويسنده : انسان
مارتين هايدگر و نقد تفکر دکارتيمارتين هايدگر، فيلسوف شهير آلماني در سال 1889 ميلادي در ناحيه بادن متولد شد. در جواني تمايلات مذهبي او باعث روي آوري اش به کليسا شد و قصد داشت کشيش شود. سپس به فلسفه روي آورد و تحت نفوذ حرکت نوکانتي مکتب ارزشهاي بادن قرار گرفت و از فلسفه مدرسي اسکولاستيک که حاکم به انديشه کليسا بود، جدا شد. سپس به پديدارشناسي روي آورد و در اين امر بسيار تحت تاثير استاد شهير خود ادموند هوسرل بود، ولي سپس در پديدارشناسي راه خود را برگزيد و از پديدارشناسي هوسرل فاصله گرفت. او در فلسفه خود پديدارشناسي را با هستي شناسي پيوند داد و معتقد بود پرسش از هستي را که بيش از 20 قرن در تاريخ تفکر غرب مسکوت نهاده شده ، احياء کرده است. ادامه مطلب ... جمعه 9 تير 1391برچسب:نقد عقل دكارتي در آثار فوكو و ليوتار, :: 8:23 قبل از ظهر :: نويسنده : انسان
در اين گفتار دربارة نقد عقل دكارت در آثار فوكو و ليوتار سخن خواهم گفت. به عبارتي تعارض و تضادي كه بين مدرنيزم و پستمدرنيزم وجود دارد چرا كه مدرنيزم را دوراني ميدانيم كه جرقه اوليه آن با فكر دكارت به وجود آمد و به طوري كلي اگر نگاهي به تاريخ انديشه بشر بيندازيم ميبينيم كه با نگرشهاي خاصي كه هر جامعهاي به عقل داشته جهانبيني خاصي در آن دوره حاكم بوده است. به عنوان مثال اگر به يونان باستان و دوره افلاطون نگاه كنيم ميبينيم كه افلاطون عقل را به عنوان جهان معقول ميبيند كه ما انسانها تنها از طريق روش ديالكتيك ميتوانيم به آن عقل دست پيدا كنيم. يا ارسطو به يك عقل فعال و منفعل قائل است. عقل منفعل عقلي است كه با حواس سروكار دارد و بايد خود را به آن عقل فعال برساند. در قرون وسطي، عقل در كنار ايمان قرار ميگيرد و حتي گاهي جايگاه ايمان از عقل هم فراتر ميرود. اما نقطه عطفي كه عقل انسان را به عنوان يك عقل مستقل ميبيند با كوگيتوي دكارت شروع ميشود. ادامه مطلب ... جمعه 9 تير 1391برچسب:نقد تفکرات نیچه , :: 7:49 قبل از ظهر :: نويسنده : انسان
این تفکر بیش از هر متفکری وامدار اندیشههای نیچه (Nietzsche) و هایدگر (Heidegger) است. نیچه نخستین فرد از حلقه تفکر پسامدرن است که در قالب تفکر نیستانگار بحران انحطاط در غرب مدرن را متذکر میشود. وی سراسر تاریخ فلسفهی غرب را تاریخ نیستانگاری خطاب میکند و با عبارت «خدا مرده است» در صدد اثبات مرگ امر فراحسی در متافیزیک بر میآید. به باور او متافیزیک غربی در پایان راه خود قرار دارد و دیگر قادر به درک مفاهیم نوین بشری نیست. چرا که مفاهیم نوین بشری برآمده از جهانِ فاقد امر فراحسی است. چنین تحلیلی نشان میدهد که چرا نیچه همچون دیگر فلاسفه، اخلاقیات را برآمده از متافیزیک نمیداند و بالعکس متافیزیک خویش را محیط بر اخلاقیات بنیان میگذارد. اگرچه او ادعا میکند از نیستانگاری گذر کرده است اما در حقیقت در قالب نوینی از نیستانگاری به ظن خود به انتقاد از مدرنیته مشغول میگردد.[1] هایدگر نیز چنین نظری نسبت به نیچه دارد که علیرغم نقادی متافیزیکِ نیستانگار خود متعلق به نحلهی تفکر نیستانگار است و بس. اما نیستانگاری چیست؟ نیچه میگوید، موقعیتی که بشر از مرکزیت و محوریت منحوس به جانب مجهول میچرخد و خود امری ناشناخته میگردد و آنگاه سفر در جهت شناخت خویش و جهان پیرامون آغاز میکند. در عوض هایدگر میگوید، نیستانگاری فرآیندی است که بشر در طی آن متوجه میگردد نهایت و وجود در حقیقت یک چیز هستند: جهان تنها نهایت است و وجود، همین. بنا بر نظر متقدمین این مکتب بویژه نیچه، نیستانگاری عبارت از حرکت بنیادین در سیر تاریخ غرب است. جریان ژرفی است که صرفاً میتواند گرفتاریهای بشری و رنجهای جهانی را در خود داشته باشد. همچنین حرکتی است تاریخی از سوی اقوام صاحب اقتدار دوران نوین. ادامه مطلب ... جمعه 11 تير 1391برچسب:نسبت میان اختیار و اصل علیت در فلسفه راسل و نقد آن, :: 7:47 قبل از ظهر :: نويسنده : انسان
برای آنکه بیشتر با طرز تفکر غربی، اعم از الهی یا مادی، درباره خدا آگاه شویم خوب است این بحث را نیز طرح کنیم: گروهی اثبات خدا را در گرو خدشه وارد کردن بر قانون علیت و بر اصل ضرورت علی و معلولی پنداشته اند، یعنی در گرو همان چیزی که اساسی ترین پایه اثبات وجود خداوند است، نه تنها اساسی ترین پایه اثبات وجود خداوند، بلکه اساس قبول هر نظریه علمی و فلسفی است. ادامه مطلب ... موضوعات
پيوندها
تبادل لینک هوشمند |
|||
|